دغدغه خیلی از افراد اینه که چطوری می توانند فکرها و ایده های کوچک درون ذهنشون رو تبدیل به کارهای بزرگ کنند.
چگونه ایده کوچک را به ایده های بزرگ تبدیل کنید
بهترین راه برای پیش بینی آینده اختراع آن است. “آلن کی”
ولی ما چگونه می توانیم آینده را، مخصوصا وقتی که ادامه ی منطقی گذشته نباشد، اختراع کنیم؟
در سیستم نظام آموزشی ما که فقط تاکید در آموزش دارد، آموزشی که کمتر بر توسعه توانمندیهای فکری خلاق ما هست. شما نمی توانید تبدیل به یک فردی خلاق شوید. البته این حرف اینطوری نیست که آموزش تئوری هیچ کمکی به ما نمی کند بلکه آموزشی که بجای کار عملی و فرصت آزمون خطا هیچ کمکی به ما نمی کند. توانمندیهایی که ذهن ما را به تفکر خلاق وا دارد و خودمان چیزهایی را کشف کنیم، مثل دوران کودکی که خلاقیت در ما سرکوب و خفه شد. ولی خلاقیت هنوز وجود دارد، برای رهاسازی آن نیاز هست با چند شرط کوچک شکوفا شوید.
افسانه ها را باور نکنید
کارآفرینان موفق کار خود را با ایده های درخشان شروع نمی کنند، بلکه آنها را کشف می کنند.
کارآفرینان به یادگیری راههایی فکر می کنند که بیشتر مردم در آن به شکست می اندیشند. شرکت گوگل کار خود را با یک چشم انداز درخشان شروع نکرد، بلکه از پروژه ای برای بهبود جستجو در کتابخانه آغاز کرد و متعاقب آن چند اکتشاف جدید حاصل شد که گره مدل انقلابی کسب و کار را گشود.
لَری پیج و سِرجی برین موسسان گوگل با یک ایده مبتکرانه ای شروع نکردند، بلکه آنها با خلاقیت چنین ایده ای را کشف کردند.
واقعیت این است که بسیاری از کار آفرینان شرکت های خود را بدون یک ایده مبتکرانه تاسیس می کنند و سپس به کشف چنین ایده هایی می پردازند، سپس نواقص ایده های خود را رفع می کنند. شرکت های معروفی که با این روش شرکت خود را راه اندازی کردند مثل پیکسار، توییتر و استارباکس تاکید دارند ما در ابتدای راه اشتباهات زیادی را انجام دادیم ولی هیچ وقت ناامید نشدند.
استعداد اهمیت زیادی دارد!
خانم کارول دوک در کتاب مایندست یا طرز فکر (نشر نوین این کتاب را ترجمه کرده است) خود در مورد اهمیت داشتن استعداد در موفقیت های ما بصورت مفصل توضیح می دهد که استعداد و تلاش کردن چقدر شانس ما برای موفق شدن می تواند موثر باشد.
هرزمانی صحبت از استعداد می شود ناخودآگاه یاد انسان هایی مثل آلبرت اینشتین، موتزارت، گوته و خیلی افراد دیگر می افتیم. این افراد واقعا نابغه بودند ولی چند درصد از افراد موفق دنیا مانند این افراد استعداد خاص دارند؟
پس باید راز موفقیت افراد موفق دنیا چیز دیگری باشد، در آزمایشات و تحقیقات علمی متعددی این راز را با فرمول آزمون+خطا+تکرار می شناسند.
هنرپیشه مشهور آمریکایی کریس راک زمانی که در تلویزیون HBO و تورهای جهانی اجرا برگزار می کرد یک شخص معمولی بود و اجراهای ناموفق بیشماری داشت، حتی برای اولین بار در یک کافه جلوی پنجاه نفر تماشاگر وقتی شروع به تعریف کردن جوک شد بعد از 45دقیقه اجرا بدون اینکه مورد استقبال حضار قرار بگیرد صحنه را ترک کرد. او با قانون اثر مرکب و تمرین و تکرار زیاد در ادامه توانست به شهرت برسد.
الگوبرداری از افراد موفق
جِف بِزوس کارآفرین و موسس آمازون برای توسعه ایده ها و فرصت های جدید اغلب استراتژی “کاشتن دانه” یا “رفتن از کوچه بن بست” استفاده می کند. بِزوس همچنان که پیش می رود فرصت ها را شناسایی و کشف می کند.
به قول او هر چندوقت یکبار شما از یک کوچه بن بست بیرون می آیید و این کوچه به یک خیابان بزرگ و پهن ختم می شود. با این حال بِزوس تمایل دارد بارها شکست را تجربه کند تا اینکه فرصت های بزرگی رویش باز شوند.
شرکت آمازون برای مقایسه کل سابقه خریدهای یک مشتری با میلیون ها مشتری دیگرش در سایت خود قرار داد تا به واسطه آن بتواند شخصی که شبیه ترین سابقه را دارد پیدا کند. آمازون می توانست در یک کلیک به شما نشان دهد که آن مشتری خاص چه چیزهایی خریداری کرده است.
جف بزوس می گوید: اما هیچ کس از این ویژگی سایت استفاده نکرد چون تاریخ ما پر از رویدادهایی از این دست است که موفق به نوآوری می شویم که به ظن خودمان فوق العاده است ولی مشتری ها اصلا به آن توجهی نمی کنند. البته آنها در زمان های دیگر با خشنودی غافلگیر می شوند وقتی آمازون برنامه همکاری خود را به شکل یک طرح بازاریابی به سایر وب سایت ها اجازه می داد در ازای ارسال خریدار به آمازون حق همکاری دریافت کنند. در نتیجه به صورت چشمگیری استقبال مخاطبان به سرعت افزایش پیدا کرد. آقای بزوس و شرکت آمازون یک شکست را به موفقیت تبدیل کرد البته با یک برنامه ریزی هدفمند تا به خواسته مطلوب خود دست پیدا کند.
نه بزوس و نه هیچ انسان موفق دیگری قادر به پیشگویی آینده نیستند، آنها باید آینده را اختراع کنند.
با شرط بندی های کوچک شروع کنید
یک رویکرد تجربی موفق مستلزم تغییر اساسی در طرز فکر ماست. افراد موفق هیچ وقت ایده های جدید را نسنجیده تحلیل نکردند که هدفی کوچک را مورد هدف قرار دهد تفاوت آنها در طرز فکر آنهاست. همه این افراد موفقیت خود را مدیون آموختن این بودند که چطوری باید کارهای کوچک را به خوبی انجام دهند.
این شرط بندی های کوچک، اقدامات مشخصی برای کشف، آزمودن و توسعه ایده های دست یافتنی و مقرون به صرفه است.
شهر سیلیکون ولی شعاری دارد که می گوید: شجاع و بلند پرواز باش!
شرط بندی های کوچک برای یاد گرفتن درباره مشکلات و فرصت هاست در حالیکه شرط بندی های بزرگ برای این است که پس از شناسایی، بر روی آنها سرمایه گذاری کنیم. نکته در این است که باتوجه به اینکه استعداد مهم هست ولی ما می توانیم با کارها و شرط بندی های کوچک قفل ایده های خلاق را باز کنیم.
شما وقتی دست به انجام کاری میزنید خلاقیت به سراغ شما می آید!
انجام کارهای کوچک مثل این است که شما دانه های گیاه را که ارزان تر و با ریسک کمتر است روی زمین خود می کارید سپس این دانه ها تبدیل به درخت بزرگ و پرباری می شود.
شکست را دوباره تعریف کنید
وقتی ما یاد بگیریم شکست را به عنوان یک اتفاق مترقی آن وقت همین طرز فکر مترقی باعث می شود حتی اگر ما کاری را خوب شروع کنیم و شکست بخوریم، ناامید نمی شویم و ادامه می دهیم. خیلی از زمان ها ما بخاطر نداشتن طرز فکر مترقی خود را محصور کرده و فرصت های بیشماری برای یادگیری خفه می کنیم.
مشهورترین آرشیتکت زنده جهان فرانک گِری می گوید وقتی یک پروژه جدید را شروع می کند همیشه بیم آن دارم که ندانم چه باید بکنم، لحظه ی سختی است و بعد از این که کار را شروع می کنم همیشه از اینکه می بینم کارم آنچنان بد نشد متحیر می شوم.
وقتی ما در مورد شکست و اشتباه کردن متفاوت فکر می کنیم در اصل به خود اجازه یادگیری می دهیم، همین فرصت ها ما را تبدیل به افرادی خلاق تر می کند.
کمالگرایی منفی، دشمن خلاقیت
کمالگرایی منفی همیشه دشمن موفقیت و خلاقیت هست. وقتی ما کاری را شروع می کنیم اگر بخواهیم کارهایمان بدون عیب و نقص باشد خواسته ای محال است. وقتی ما وقت خود را صرف کامل بودن افراطی کارها می کنیم در اصل داریم زمان خود را بیهوده از دست می دهیم. نباید از اشتباه شدن در کارها ترسید چون یکی از دلایلی که ما به سمت کمالگرایی سوق پیدا می کنیم ریشه در ترس های ما دارد که نکند خرابکاری کنم یا دیگران مرا قضاوت کنند.
ما تا از بلوغ نگذریم نمی توانیم به بزرگسالی برسیم
درک این موضوع مهم است که ما نمی توانیم پیشاپیش مجموعه ای از بردهای کوچک را پیش روی خود ترسیم کنیم، بلکه باید به منظور ظهور این پیروزی ها دست به آزمایش بزنیم. این یک فرایند خطی برای حرکت از مرحله الف به ب و بعد ج نیست که هر مرحله را با حرکت های برنامه ریزی شده به سمت موقعیت های شناخته شده ترک کنیم. همانطور که پژوهش ها نشان داده شده است، شانس شما در خدمت ذهن های باز است با کاهش موانع، ذهن خلاق با آزمایش و کشف مستمر به موفقیت دست می یابد.
یادمان باشد خودِ زندگی یک فرایند خلاق است و هر زندگی با یک شرط بندی کوچک شروع می شود.
دیدگاهتان را بنویسید