کشف شفقت با خود


رنج آن قدرها هم بد نیست، این تنفر از رنج است که درد واقعی را با خود می آورد.
چند سال پیش زمانی که خودم را بخاطر کمرویی و خجالتی بودن سرزنش می کردم حس بدی داشتم. هربار که به صحبت کردن در جمعی فکر می کردم بیشتر مرا آزار می داد و من دچار استرس بیشتری میشدم. از طرفی راه درست برای حل این مشکل را بلد نبودم و هر تلاشی برای برطرف کردن این مشکل را بیهوده می دانستم. دائما افکاری مثل “بی خیال فایده نداره” ، “تو از پسش بر نمیایی” و … در ذهنم در جریان بود.
ولی دلیل اصلی این مقاله داستان کمرویی خودم نیست بلکه دلیل آن یکی از مخاطبینم هست که از من سوال کرد من با توجه به اینکه مسیر خودم را انتخاب کردن ولی افکار درون ذهنم دست از سرم برنمیدارد و می گوید تو چرا باید برای آموزش دیدن سرکار بروی و تلاش کنی؟ چرا آدمهای کم سن و سال تر از من دارن پیشرفت می کنند ولی من…؟ چرا من باید این رنج و سختی را تحمل کنم؟
در روانشاسی مدرن، گفته می شود پذیرش یک مشکل به ما کمک می کند تا راحتر با آن مشکل کنار بیایم و اینکه درد و رنج جزئی از طبیعت زندگی است پس باید پذیرفت بعضی چیزهای زندگی در دستان ما نیست ولی اینکه چطوری به زندگی کردن ادامه بدهیم این انتخاب ماست.
کشف شفقت با خود
با خود مهربان باشید
پذیرش بدین معنی است: که لحظه به لحظه تمام فرایندهایی که در ذهنمان رخ می دهند را همانطور که هستند بپذیریم. آنچه در ذهن می گذرد گاهی اوقات احساسی خوب و گاهی اوقات احساسی بد برایمان به دنبال دارد. ما همیشه می خواهیم احساسات خوبمان ادامه پیدا کنند و احساسات بدمان به پایان برسند ولی این خواسته کمکی به ما نمی کند. اولین پاسخ در برابر مشکلاتمان قبول کردن بی چون و چرای آنهاست.
ما باید بیاموزیم چطور در مواقعی که واقعاً ناراحت هستیم با خود مهربان باشیم.
ترکیب خودآگاهی و شفقت با خود می تواند سخت ترین لحظات زندگی مان را نیز دگرگون کند.
روبرو شدن با درد
از لحظه تولد در طلب شادی بوده ایم، اما رنج در بهترین شرایط هم به سراغمان می آید. میزان رنجی که افراد در طول زندگی تجربه می کنند متفاوت است مثلاً یکی عزیز خود را از دست می دهد، یکی در روابط عاطفی اش دچار مشکل می شود. همه اینها یک چیز را می خواهد به ما بگوید: هیچ فردی بدون رنج زندگی نمی کند. ذرذ و رنج رشته هایی هستند که تمام بشر را به هم پیوند می دهند.
درد وضعیتی به وجود می آورد که در آن بین انتظارات ما و واقعیت، فاصله است و این وضعیت، باعث نارضایتی در زندگی می شود. هر چه بیشتر در طلب یک زندگی متفاوت باشیم، حالمان بدتر می شود.
بیشتر ما فکر می کنیم شادکامی به شرایطی در بیرون و پیرامون ما بستگی دارد. ما باید با نگرشی جدید، رابطه خود با درد و لذت را تغییر بدهیم. می توانیم برگردیم و یاد بگیریم در زمان درد آرام بمانیم، می توانیم اجازه دهیم که خوشی ها به شکلی طبیعی بیایند و بروند، آسودگی همین است. می توانیم همانگونه که خوشی را می پذیریم درد را نیز بپذیریم و با متفاوت شدن هر لحظه، خود را کاملاً با آن لحظه تطبیق دهیم. برای رسیدن به شادی باید یاد بگیریم لحظاتی را با درد سپری کنیم. شاید این متناقض به نظر برسد، اما برای شاد شدن باید حضور غم را پذیرفت.
مبارزه بیشتر، پایداری بیشتر
فرمول ساده ای وجود دارد که با آن واکنش غریزی ما در برابر درد بیان می شود.
درد * مبارزه = رنج
منظور از “درد”، ناراحتی های ناخواسته ای است که در زندگی مان پیش می آیند، برای مثال تصادف می کنیم یا بیمار می شویم یا غریزی را از دست می دهیم یه دردی گرفتار شده ایم. مبارزه یا مقاومت، به تمام تلاش هایی اشاره دارد که در جهت از میان برداشتن درد از خود نشان می دهیم، مثل تنش عضلانی یا نشخوار فکری در خصوص چگونگی از بین بردن درد. رنج، نتیجه مبارزه با درد است. رنج، عذاب جسمی و هیجانی ای است که ذره ذره بر درد خود می افزاییم.
در این فرمول، نوع رابطه ما با درد، مقدار رنج ما را مشخص می کند. وقتی مبارزه با درد به صفر برسد، رنج ما هم به صفر می رسد. باورش سخت است؟ در واقع دردها وجود دارند ما فقط به آنها اهمیتی نمی دهیم.
از درد گریزی نیست، اما رنج به انتخاب ماست.
به نظر می رسد هر چه دردهای هیجانی ما قوی تر باشند، ما با درگیر کردن فکر و سرزنش کردن و پوچ شمردن خود، بیشتر خود را عذاب می دهیم. باید به شما مژده بدهم، از آنجا که بیشتر دردها در زندگی ما در حقیقت رنج هستند، با تغییر نحوه عملکرد خود می توانیم نتیجه معادله را تغییر بدهیم و کاری برای پایان دادن به رنج خود کنیم.
تعارض در روابط
ناملایمات روزگار با دست خوش قرار دادن رابطه بین افراد، گاهی رابطه ی خوب و گاهی رابطه بد را برای آنها رقم می زنند. اگر خواهان برقراری ارتباط با شخصی باشیم، شنیده شویم، دیده شویم، روی او تاثیر بگذاریم و موافقتش را جلب کنیم ولی موفق نشویم، احساس درد می کنیم. همه زوج ها این دوران دردناک را سپری می کنند و این دوران گاهی بسیار طولانی می شود.
اگر خشن باشید و از مشاجرات فیزیکی و لفظی خود با دیگران، ابراز پشیمانی نکنید، این می تواند روابط خود با انسان های دیگر و حتی زندگی تان را نابود کند. اینکه از زنج ها آگاهی غیرقضاوتی داشته باشیم و از آنها با شفقت استقبال کنیم کاری چالش زا است.
یافتن راه درست
استقبال از ناراحتی تلاش بسیاری می خواهد. بعضی افراد می توانند سریع قدم اول را بردارند و به سرعت از آشفتگی هیجانی شان استقبال کنند. بقیه، این کار را آهسته آهسته انجام می دهند و برخی دیگر شیرجه می زنند. بیشتر ما با نگرانی در فکر هستیم که اگر پذیرای دردهای هیجانی باشیم، چه می شود. بعضی از افراد از این می ترسند که درمانده شوند و عملکردشان مختل شود. این موارد احتمالاتی هستند که باید برای روبرو شدن با آنها خود را آماده کنیم.
با کمک مفهوم شفقت ورزی به خود ما یاد می گیریم، چطوری در موقعیت های مختلف در مواجهه با رنج خود عمل کنیم.
ما معمولاً سختی ها را تحمل می کنیم تا زندگی معناداری داشته باشیم. برای مثال، اگر داشتن فرزند برایتان مهم باشد، رنج و درد به دنیا آوردن بچه را برای تحقق رویایتان می پذیرید. با شناخت دانش پذیرش ما در برابر مشکلات رفتاری متفاوت خواهیم داشت.
البته برخی از افراد به این فکر می کنند که فرد با داروهای ضدافسردگی و ضداضطراب چطور می تواند رنج هایش را بپذیرد. اما در کل باید گفت تا زمانی که فرد با ترس، اندوه و افکار به هم ریخته درگیر است، مشکلات او حل شدنی نیستند. اجتناب زمانی خوب است که به ما فرصت دهد خودمان را پیدا کنیم.
مراحل پذیرش در شفقت با خود
فرایند روبرو شدن با ناراحتی در چند مرحله صورت می گیرد. در این فرایند، فرد به تدریج برای نرم شدن یا مقاومت نکردن در برابر رنج آماده می شود. ما پس از روی گردانی اولیه از احساسات، وارد مراحل بعدی فرایند می شویم. در مرحله درباره مشکل خود کنجکاوی می کنیم و اگر همه چیز خوب پیش برود، در نهایت، با آغوش باز به استقبال تمام پیش آمدهای زندگی مان می رویم. فرایند به کندی و با روند طبیعی پیش می رود. و شما تا وقتی که از جایگاه فعلی خود راضی نشده اید، نمی توانید به مرحله بعد بروید.
مراحل این فرایند عبارت اند از:
- روی گردانی: مقاومت، اجتناب، نشخوارهای فکری
- کنجکاوی: رویارویی با ناراحتی همراه با اشتیاق
- تاب آوری: تحمل با خیال راحت
- اجازه دادن: مجاز دانستن ورود و خروج احساسات
- دوستی: پذیرش، دیدن ارزش پنهان
اولین واکنش غریزی ما در برابر احساسات آزاردهنده روی گردانی از آنها است. برای مثال، وقتی صحنه ای ناخوشایند می بینیم، چشم از آن برمی داریم. روی گردانی، خود را در قالب درگیری ذهنی و نشخوارهای فکری نیز نشان می دهد، در این حالت فرد در تلاش است راهی بیابد تا افکار آزاردهنده را حذف کند. وقتی بعد از گذشت مدتی فهمیدیم، روی گردانی کمکی نمی کند، وارد مرحله بعدی یعنی کنجکاوی می شویم، در این حالت با خود می اندیشیم: احساسی که من دارم چیست؟ چه موقعی به وجود می آید؟ معنایش چیست؟ اگر بفهمیم با چه چیزی روبرو هستیم و از طرفی هنوز هم درد را حس کنیم، وارد مرحله سوم یعنی تاب آوری می شویم. تاب آوری یعنی کنار آمدن با درد هیجانی، البته در این حالت ما هنوز در برابر درد مقاومت می کنیم و می خواهیم آن را از بین ببریم. وقتی تحمل ما تمام می شود، وارد مرحله چهارم یعنی اجازه دادن می شویم و در این حال به احساسات دردآور اجازه می دهیم خود به خود به ذهنمان رفت و آمد کنند. در نهایت وقتی زندگی مان سازگار و قدرتمند شد، خود را در مرحله دوستی می بینیم، دوستی مرحله ای است که ارزش پنهانی وضعیت بحرانی خود را درک می کنیم.
امتحان کنید
ما همیشه به دیگران و احساساتی که دارند، حرف هایی که می زنند و کارهایی که می کنند توجه داریم. بسیار کم اتفاق می افتد که ما با همان دقت و ملاحظه ای که کارهای دیگران را زیر نظر می گیریم، کارهای خود را نیز زیر نظر بگیریم. بیاید امتحان کنیم این تمرین فقط پنج دقیقه طول می کشد.
در مکانی آرام بنشینید و چشمانتان را ببندید و ببینید چه چیزی در بدنتان در حال رخ دادن است. مطمئناً دردست انجامش می دهید.
اگر سوالی در مورد مطالب مقاله دارید در زیر همین مقاله کامنت بگذارید حتماً پاسخ خواهم داد.
دیدگاهتان را بنویسید